کانون الغدیر شهدای روستای انالوجه | ||
سلام خدمت همه دوستان با امید به خدا قراره خاطرات رزمندگان اسلام را در این جا بزاریم اگر عزیزان نظراتی دارند خواهشمندیم مارا در این امر یاری فرمایند
خاطرات رزمندگان روستای سین برخوار راوی رزمنده عزیز اقای عمویی 1-سردار عشق سردار شهید حسین قربانی وصیت نامه شبی در خط شیر ( خط مقدم در اوایل جنگ منطقه عملیاتی دارخوین (محمدیه) ) نگهبان بودم حدود ساعت یک بعد از نیمه شب که سردار شهید حسین قربانی بعنوان پاس بخش پیش من آمد و گفـت: ماتا یک قدمی مرگ آمده ایم اگر وصیتّی داری به من بگو چو ن من خودم وصیتنامه نوشته وزیر قران گذاشته ام. بنی صدر شبی حدود ساعت 9 در سنگر نشسته بودیم که به ما گفتندفردا قرار است بنی صدر به اینجا بیاید که یکی از بچّه ها گفت: اگر بنی صدر به اینجا بیاید من او را خواهم گشت که سردار شهید حسین قربانی بالای سنگر مشغول عبادت بود و وقتی این جمله را شنید به داخل سنگر آمد و گفت :بنی صدر به اینجا نمی آید اگر هم آمدشما چنین کاری نکنید چرا که مردم ایران هنوز این خائن را نشناخته اند و اگر کشته شود برای او مرقدو بارگاهی میسازندو امامزاده اش میکنن. رازو نیاز با معشوق به اتفاق شهید حسین قربانی ما از منطقه عملیاتی مرخصّی گرفتیم و به اصفهان عزیمت کردیم با قطار شب بود که در قطار خوابیده بودیم ناگهان من بیدار شدم دیدم که سردار شیهد نماز می خواند با خود فکر کردم که صبح شده است . من هم رفتم و وضو گرفتم و امدم تا نماز بخوانم . سردار شهید به من گفت هنوز اذان نگفته اند بعد من متوجّه شدم که ایشان در قطار نماز شب می خوانده اند. روؤیای صادقانه روزی دیگر سردار شهید به میان بچّه ها آمد و گفت من دیشب یک خوابی دیدم و اینگونه خوابش را تعریف کرد: من خواب می دیدم که مانند یک پرنده پرواز میکنم اما این سیمهای برق مانع پرواز من بودند آنقدر بال زدم تا از سیمها رهاشدم و به طرف آسمان پرواز کردم. بعد از 4 روز به فیض شهادت نایل آمد. دیدار یار حدود ساعت 9 شب بنده به اتفاق چند نفر از رزمندگان اسلام در زیر پل هایی که در جاده آبادان - اهواز بودمستقر بودیم و نگهبانی می دادیم بخاطر اینکه تانکهای دشمن نتوانند از روز جاده حرکتی انجام دهند. در ساعت ذکر شده انفجاری در خطّ شیر رخ داد از بی سیم شنیدم که دو نفر از بچه های اصفهان به شهادت رسیده اند و چند نفر زخمی شده اند تا اینکه صبح شد بنده به داخل خطّ شیر رفتم ودیدم که همرزمان شهید حسین قربانی ناراحت هستند از آنها سوال کردم که حسین کجاست در جواب من گفتند همین اطراف است بیا داخل سنگر وقتی که داخل سنگر شدم دیدم که قرآنها باز هستند و بچه ها داشتند این آیه را تلاوت میکردند. ولا تحسبنّ الذین قتلوا............ از این آیه فهمیدم که یکی از شهدای شب گذشته سردار شهید حسین قربانی است . روحش شاد و راهش گرامی باد 2- شهید علی قربانی شهید علی قربانی پسر خواهر شهید حسین قربانی بود. او با محل استقرار ما 15 کیلومتر فاصله داشت وقتی من پیش علی رفتم به علی گفتم : می خواهیم به مرخصّی برویم . گفت: زود است . گفتم : من برگه های مرخصّی را گرفته ام . گفت: دایی من خوب بود . چیزی نداشتم که جواب او را بدهم . داخل ساکم یه پیراهن مشکی بود پیراهن مشکی را که به او دادم متوجه شد که خبری است . گفت: اگه شهید شده چرا نمی گویید. ما که عزیز تر از علی اکبر حسین (علیه السلام) نیستیم اگه شهید شده به فدای حسین. جانشین شهید علی در منطقه عملیاتی بود که ما خبردار شدیم که خداوند فرزندی به او عطا کرده است وقتی به پیش علی رفتم و به او گفتم مژده بده گفت مگر چی شده است . گفتم : تا مژده ندی چیزی نمی گویم. گفت : اگر تیر می خواهی بگو اگر ترکش می خواهی بگو اینجا که به غیر از این چیزها چیز دیگری نیست که من مژده بدم. گفتم : بچه دار شدی آن هم یک پسر . گفت: خوب خاطرم جمع شد که اگر شهید بشوم جانشین دارم .
برچسبها: سردار شهید حسین قربانی - شهید علی قربانی چهارشنبه 87/12/21 .::. 1:54 عصر .::. مدیریت .::. نظرات ()
|
||
.:. Weblog Themes By : samentheme .:. |