ماهیت شناسی وهابیت نوین
یکی از مهم ترین انگیزه های تحرک و تهاجم وهابیت در سطح منطقه و کشورهای اسلامی، ترس ووحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از انقلاب اسلامی، بیداری و خودآگاهی قرآن محور در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این حرکت اصیل و مذهب نورانی مطابق با سنت راستین و ناب محمدی(صلی الله علیه و آله وسلم) است، که با پی جوئی رفتار آنان می توان عمق وحشت آنان را از نفوذ بیداری و آگاهی مسلمانان امروز از اسلام واقعی و مکتب انقلاب اسلامی درک نمود. بدین ترتیب شاهد آن هستیم که چگونه با جنایات شرربار خود که با حمایت حاکمان غربی و حامیان پر عناد مذهبی آن، نام جهاد فی سبیل الله و اصلاح دینی به خود گرفته است تصرفات سیاسی خود را صبغه مذهبی داده و آن را مقدس جلوه می دهند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی اهداف نویافته و وجدیدی توسط جریانات افراطی-انحرافی مخالف بیداری نوین اسلامی بویژه در سران وهابیت، مورد تعقیب رهبران و هدایت گران پشت پرده مخالف با ج.ا.ا. در سطح خاورمیانه و غرب قرار گرفته اند. در این مجموعه جغرافیایی تفکر انقلاب اسلامی بنا به دلایل متعددی از سوی گروههای وهابی مورد تخطئه و کوچک نمائی قرار گرفت. در کشوری که اکثریت مردم آن دارای دین و مذهب ریشه دار پویا و انسان سازی بوده اند هجوم تفکرات سست و بی پایه فرقه گرایی و تحجر می تواند موجب تفرقه و اختلاف شده تا نتایج حاصله آن بتواند زندگی توام با ثبات و آرامش مخالفان اشغالگری و حضور غرب در کشورهای اسلامی را بعد از انقلاب اسلامی زائل و تضعیف نماید.
و اگر این هدف را معادل تفکر صهیونیسم به عنوان یک منشأ فکری و سیاسی تاثیرگذار در عرصه تضعیف تفکر انقلاب اسلامی به عنوان یکی از «راس یک مثلث» فرض کنیم، به یقین بعد از جویش نقش غرب و استکبار جهانی در ضلع دوم مثلث آنچه باعث تکمیل «ضلع سوم» این مثلث شده است، نقش و عمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای صهیونیستی و غربی برای تحقق این اهداف بارز است. دریادار سرتیب «ایوب صبری» سرپرست مدرسه عالی نیروی دریایی در دولت عثمانی در خاطرات و دست نوشته های خود می نویسد «عبدالعزیز بن سعود» که تحت تأثیر «محمدبن عبدالوهاب» قرار داشت که در پی عداوت خود با دولت عثمانی زمینه تسلط صهیونیستها را در فلسطین فراهم آورد در اولین سخنرانی خود به شیوخ قبایل گفت: ما باید همه شهرها و آبادیها را به تصرف خود درآوریم و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم... برای تحقق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنت را که مدعی پیروی از سنت نبویه و شریعت شریفه محمدیه هستند از روی زمین برداریم و به عبارت دیگر مشرکانی که خود را به عنوان علمای اهل سنت قلمداد می کنند از دم شمشیر بگذرانیم به ویژه علمای سرشناس و مورد توجه را زیرا تا اینها زنده هستند هم کیشان ما روی خوشی نخواهند دید از این رهگذر باید نخست کسانی را که به عنوان عالم خودنمایی می کنند ریشه کن نمود سپس به سمت بغداد حرکت کرد و آن را از دست عثمانیان خارج کرد.
اساسی ترین علتی که موجب بروز این گونه رفتارهای مطلق انگار در وهابیت گردید بی تردید بی اعتبار سازی عنصر عقل، اندیشه و منطق و جایگزین کردن سلیقه افراد و رهبران جاه طلب عرب در رسیدن به ایده آل های قومی و فرقه ای می باشد و این برخلاف تعالیم دین مبین اسلام و موجب بروز انحرافات کلیدی و مبنائی و تمسک به کفار گردیده است که تأکید زیادی بر تفکر، حکمت، منطق، رحمت و احسان به همنوعان و مسلمانان نموده است. شاید حدود دو قرن بود که دنیای شرق به طور کلی و دنیای اسلام به طور اخص با تحولات جهانی روبرو و موفق گردانید. بازتاب اندیشه ها، چالشها و تحولات بعد از رنسانس، انقلاب کبیر فرانسه و پس از آن انقلابات علمی و صنعتی در اروپا در شرق اسلام موجب بیداری رهبران شده و ملتهای مسلمان و متفکرین اسلامی در برابر دستاوردهای جدید تمدن و فرهنگ غرب قرار گرفتند ولی این تفوق با تفرقه افکنی موفق استعمار تا یک قرن به خمودی گرائید و سردمداری این حرکت به وهابیون سپرده شد.
حضرت آیت الله العظمی صافی از مراجع بزرگوار تقلید در بیان تبعات این رخداد می نویسد: هنگامی که کتاب «العواصم من القواصم» را خواندم، از جدیت و تلاش این گروه برای تفرقه میان مسلمانان شگفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نمی کند که در عصر حاضر یک مسلمانی برای دور کردن مسلمانان از همدیگر و ایجاد اختلاف میان آنان این چنین کوشش کند و همه مصلحان و منادیان وحدت را به نادانی و دروغ گویی و نفاق و حیله، متهم سازد. و بالاترین مصیبت اینجاست که این کتاب توسط دانشگاه بزرگ مدینه منوره چاپ و منتشر می شود. دانشگاهی که در آن شیخ محمد مغراوی از نویسندگان مشهور وهابی در آن بر این باور است که: با گسترش مذهب تشیع در میان جوان های مشرق زمین، بیم آن را دارم که این فرهنگ در میان جوان های مغرب زمین نیز گسترده شود: «بعد انتشرا المذهب الاثنی عشری فی مشرق العالم الاسلامی، فخفت علی الشباب فی بلاد المغرب...»
باور و اعتقادی که این رهبر وهابی در آن تنها نیست و دیگران نیز منافع خود را درپی توسعه انقلاب اسلامی درخطر میدانند. بگونه ای که مارک پالمر، رئیس کمیته خطر کنونی (Commitee on the Present Danger) در گفت وگویی با روزنامه نیویورک تایمز این حقیقت را برای کاخ سفید آشکار ساخت که ایران به لحاظ مکتب تشیع و ترکیب آن با وسعت سرزمینی، جمعیت، کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع طبیعی سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در منطقه و قلب نظام بین المللی به قدرتی کم بدیل تبدیل گردیده و دیگر نمی توان آن را با یورش نظامی سرنگون نمود. به عبارت دیگر اجماع رهبران کاخ سفید بر این است که ایران با یورش نظامی قابل سرنگونی نیست. با چنین مفروضی می توان اتصال سه رأس این مثلث توطئه را مشاهده کرد که چگونه با تکمیل راهکارهای مختلفی از سوی مراکز راهبردی آمریکا تجمیع می شوند. جمع بندی همه اینها، این بود که تنها راه باقی مانده بی ثبات سازی کشور در عرصه قومی مذهبی متبلور است، که نتیجه آن باید در قالب براندازی نرم صورت گیرد. در این راهبرد، گام وحشت و نارضایتی قومی مذهبی باید بتواند جوانان، زنان، دانشجویان، کارگران، جامعه هنری، فرهیختگان و... را در قالب جبهه نخست سربازان جنگ جدید قرار داده و موجبات عقب نشینی حکومت اسلامی در ایران و تضعیف جایگاه ولایت فقیه را فراهم آورد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ایجاد توسعه تفکر ضد تحجر و خیزش بیدارگونه مسلمانان در منطقه خاورمیانه، جنبش وهابیت با ایجاد شبکه های فرهنگی و سایت های ضدشیعی سعی در جلوگیری از همه گیری این تفکر نمود هرچند این شبکه هدف ظاهری خود را توسعه اخلاص در توحید و جنگ با شرک و بت پرستی قلمداد کرد اما واقعیت این جنبش چه از جهت فکری و چه از منظر عملی این هدف را تأیید نکرده و عملاً عرصه تاریخی و آینده پیش روی آن جز تاریکی، ظلم و وحشت را نوید نمی دهد و این عملکرد در قبال رویکرد جهانیان به شناخت مکتب انقلاب اسلامی و یادگار امام خمینی(ره)، که مایه ترس و هراس صهیونیست ها و قدرتمندان جهان در رأس آنان آمریکا و هم پیمانان آنان شد، وهابیت را به وحشت انداخته که اگر این فکر و اندیشه در منطقه گسترش یابد، و در نتیجه حکومت های دست نشانده آنان را متزلزل سازد؛ در همین راستا بار دیگر اشتباه تاریخی خود را در دست نشاندگی استکبار تکرار نموده و خود را به منافع حیاتی غرب پیوند دادند و آنان نیز که با تجربه تاریخی خود فرقه های ساختگی و مذاهب گمنام و اقلیت های فکری و مذهبی را عامل توسعه اختلاف و برتری می دانستند براین شدند تا از این طریق چهره انقلاب اسلامی را مخدوش سازند و مانع از نشر افکار آزادیخواهانه آن گردند و در این میان وهابیت نقش عمده ای به عهده گرفت زیرا نام اسلام و خادم الحرمین را بر خود داشت و ازنظر قدرت مالی و دیگر امکانات نیز، می توانست در این مورد، کارساز باشد؛ لذا پس از ناامیدی در کسب موفقیت در دفاع مقدس، کارگزاران این آیین ساختگی، درمورد تشیع به نشر کتاب ها و مقاله های فراوان و مصاحبه ها و برنامه های تلویزیونی پرداختند که هدف از آن ارائه تصویر غیرمنطقی و غیرقابل قبول از تشیع بود. شیخ عبدالله الغنیمان استاد «الجامعه الاسلامیه» در مدینه منوره در توجیه عملکرد تفرقه افکنانه وهابیت و توصیه به حملات جنایت بار می گوید: «ان الوهابین علی یقین بأن المذهب (الاثنی عشر) هو الذی سوف یجذب الیه کل اهل السنه و کل الوهابیین فی المستقبل القریب» (وهابیون به یقین دریافته اند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنت و وهابیت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.) لذا تلاش می شود تا در وهابیت علاوه بر باز تولید چهره خشن حاکمیتی اولیه در دهه های نخستین قرن بیستم (1913م) که در راه استقرار خود، با کمک اربابان قدرتمند مانند انگلستان، هرگونه صدای مخالف مانند آل رشید در کویت و شرفای مکه را سرکوب نمودند، با مصادره شعارهای اصولگرا، عدالت طلب، ضدتبعیض و جهان محور که از آن انقلاب اسلامی بوده است چهره پنهان و منفور خود را در نزد ملتهای عرب پنهان کنند و با اتکاء بر قدرت نفت و ثروت فراوان کشورهای عربی مهم ترین شکل بی ثبات سازی ایران را در حوزه دامن زدن به منازعات و مطالبات قومی، فرقه ای، صنفی و... دنبال کنند در بازبینی گزارش جیمز بیکر و لی همیلتون در ششم دسامبر 2006 پیرامون سیاست آمریکا در عراق آمده است: در صورتی که ایران حمایت خود را از شیعیان عراق متوقف نکنند(!) باید ناامنی داخلی در این کشور با اطلاعی که از تکثر قومی- مذهبی ایران دارد افزایش داد تا ادامه ناامنی در عراق به صورت بازی با حاصل جمع منفی تغییر شکل دهد. لذا بدیهی است که شکل گیری لشکر جهنگوی شاخه بلوچستان ایران، مجاهدین اهل سنت ایران را به همراه دفاع از تشکیل جمعیت الوفاق و حمایت از دبیر اول آن و همچنین دفاع از برخی از احزاب دست ساز و پشتیبانی وسیع از گروه تروریستی موسوم به جندالله به رهبری عبدالمالک ریگی و سایر مخالفان نظام و راه اندازی رسانه های قومی تحت عناوین شبکه الاهواز و شبکه المستقبلات تحت حمایت غرب به راحتی و سریع در سطح منطقه شکل گرفته و فعال شده تا موجبات بی ثباتی ایران گردند. لوتواک از مشاوران سابق وزیر دفاع و از عناصر سابق ارتش در خصوص تضعیف جمهوری اسلامی ایران می گوید: تضعیف ایران می تواند از طریق کمک به گروه های اقلیت مذهبی جهت تجزیه کشور انجام شود. آنان می توانند با توسعه فعالیت های تبلیغاتی و مذهبی خود به دنبال اختیارات تام هویتی و مذهبی خود باشند و این هدایت بعد از چندی سبب شد که تخریب گرایان سعی کنند با بمب گذاری ها در مراکز مذهبی و متعاقبا انتساب آن به اهل تسنن به تعارضات مذهبی دامن بزنند. در واقع این حرکت آمریکا و صهیونیسم عربی در تداوم حمایت های این کشور از عبدالمالک ریگی بود که در اطراف مرزهای ایران شیعه کشی را تابوی کسب قدرت و سرمایه گذاری نمایند.
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الامام محمد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز (مفتی اعظم سعودی) و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلغین وهابیت در یمن که کتابی نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان: «اصله بین الاثنی عشریه و فرق الغلاه» نوشته است در کتابی که به تازگی به مناسبت گرویدن خود به مذهب جعفری تالیف نموده، می نویسد: با مطالعه کتاب هایی که وهابیت در سال های اخیر نوشته اند. به یقین درمی یابیم که آنان احساس کرده اند که تنها مذهب آینده، همان مذهب شیعه امامیه است.
به طور قطع، در دنیای کنونی، غیر از کشور ایران، هیچ دولت اسلامی که قانون و مقررات حاکم بر آن کشور، برخاسته از قرآن و سنت صحیح (متجلی در تشیع اثنا عشری) باشد، وجود ندارد. در این میان، کشور عربستان به جهت قداستی که حرمین شریفین به آن بخشیده و در نگاه مسلمانان جهان به عنوان مهبط وحی و کانون نزول قرآن و سرزمین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) جایگاه برتری جویانه ای را در نفی تشیع و مخالفت با دولت اسلامی ایران به عهده گرفته است، دارد. در ایران اسلامی و بین مردم سنی مذهب ساکن در مناطق مرزی کمتر حوزه و منطقه جمعیتی سنی نشین از تبلیغات سعودیان وهابی در امان مانده و این مسئله پس از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شده است. در مدارس علمیه اهل سنت، دیده شده است که کتاب های ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب به صورت آشکار برای طلاب تدریس و دیگر کتاب های وهابیان به صورت اهدایی بین طلاب و روحانیان منطقه توزیع می شود. جزایر قشم و کیش به دلیل نزدیک بودن به کشورهای خلیج و شنیدن و دیدن صدا و تصویر رادیوها و تلویزیون های منطقه، که آیین وهابیت را تبلیغ و از نظام شیعی حاکم بر ایران اسلامی انتقاد و بدگویی می کنند، نیز در معرض آسیب و حتی خطر گرایش قرار دارند.
در چنین دوران سختی که مسلمانان به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک نیاز حیاتی داشته و دارند، وهابیت تاکنون موجب شده است تا، مسلمانان و پیروان مذاهب مختلف آن به جرم شفاعت خواهی از پاکان و زیارت قبور اولیای خدا، مشرک، بت پرست و واجب القتل خوانده شده و عرب های بادیه نشین را با افکار متحجر و غیرالهی برانگیخته و کلیه مناطق شیعه نشین و سنی نشین حجاز، عراق، شام و یمن را در بیش از یک قرن از آرامش و امنیت دور نگه داشته و آنها را به خاک و خون بکشند و اموالشان را به عنوان غنیمت جهاد با کفار به غارت برند و با تمسک به فتاوای هدفمند، تفرقه انگیز، خونبار و جنایت آفرین به تبعیت از محمدبن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، قتل و غارت آنان، پرداخته که جدای از تخطئه جایگاه اسلام در نزد جهانیان، صحنه های جانگدازی را در ادامه و طول دو قرن فتاوای جنایات بار اخیر خود پیش آورند فتاوای بی سابقه و خونباری که تنها در ذات تحجر و یک سویگی فرقه وهابیت نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی سابقه مردم مظلوم کربلای معلا، در سال 1343 هـ ق که حدود 7000 نفر از علما، سادات و مردم را قلع و قمع کردند، نمودار گشته و می تواند در صورت عدم مقابله و بی توجهی جهان اسلام تکرار و توسعه آن ضربات جبران ناپذیری را به پیکره مسلمین وارد سازد.
محققین و دلسوزان که این مسائل را پیگیری می کنند، اذعان دارند که هم اکنون 40000 سایت اینترنتی به تبلیغ وهابیت مشغول بوده و تاکنون 10000 عنوان کتاب و جزوه بر ضد تشیع در جهان منتشر شده است که تیراژ برخی از آنان میلیونی می باشد. لذا آنها با تشکیل یک مثلث شوم که دارای ابزار مشترک «قدرت، مذهب و ثروت» هستند، درصدد هستند تا با مقابله با اصل آرمانخواهی بیدارگرایانه انقلاب اسلامی که ریشه در «جامعه مهدوی» و «اعتقاد به ظهور منجی عالم، مهدی موعود-عج» دارد، و با شناخت از علائمی که برای این روز موعود در روایات برای شیعیان امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است، از گسترش این فرهنگ در افکار عمومی سایر مردم جهان که زمینه اضمحلال قدرت و هیمنه آنها را پدید خواهد آورد، جلوگیری کنند؛ به خاطر داشته باشیم که خمودی و مخالفت با علم و عقل در نزد این گروه، هیچ گاه رشد علمی و استقلال واقعی و عملی ملتهای مسلمان را برنتابیده و تلفیق علم و دین را امری شیطانی تلقی و بروز آن را جز فساد کشورهای اسلامی توجیه نمی کنند. دردناکترین چیزی که وهابیت در تأیید این ضرورت مرتکب شد و ننگ او برای ابد بر پیشانی آنان باقی است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربیه» بود که بیش از 06هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از 04هزار نسخه خطی منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخی از آثار خطی دوران جاهلیت، یهودیان، کفار قریش و همچنین آثار خطی علی(ع)، ابوبکر، عمر، خالدبن ولید، طارق بن زیاد و برخی از صحابه پیامبر گرامی(ص) و قرآن مجید به خط «عبدالله بن مسعود» وجود داشت. و نیز در همین کتابخانه انواع سلاحهای رسول اکرم(ص) و بتهایی که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود مانند «لات»، «عزی»، «مناه»، «هبل» موجود بود و این در حالی است که «ناصرالسعید» از قول یکی از مورخان نقل می کند که هنگام تسلط وهابیان این کتابخانه را به بهانه وجود کفریات در آن به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند. خود این برخوردها نشانگر آن است که وهابیون عمدتاً یک گروه و فرقه ایدئولوژیک جزم گرا هستند که عملکردشان به شدت رنگ و بوی مذهبی دارد تا سیاسی.
امروز وهابیت بر سه پایه: «ثروت»، «مذهب» و «قدرت» قرار دارد و با این ابزارها سعی در پیشبرد اهداف کلان خود در جهان دارد. دارا بودن کارتلهای بزرگ نفتی و اقتصادی، در اختیار داشتن نبض فکری و سیاسی رسانه های عربی منطقه چون العربیه، الجزیره، الشرق الاوسط و...، اداره بنیادهای علمی و فرهنگی در کشورهای مسلمان منطقه، و بسیاری از موارد دیگر، همه نشان از «امپراتوری پنهان وهابیت در منطقه دارد. آنها با در اختیار داشتن ثروت، قادر به نفوذ هر حاکمیت غیرمردمی در کشورهای اسلامی و رسیدن به قدرت پنهان و آشکار مورد نظر خود در بین آنها دارند. اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است ارتباطات پیدا و پنهانی است که بین منابع ثروت و قدرت غربی یعنی آمریکا و کشورهای غربی و صهیونیسم بصورت تاریخی از هفت دهه پیش، با شیوخ وهابی وجود دارد. اگر همانطور که اشاره شد، صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تأثیرگذار در معادلات بین المللی به عنوان «رأس یک مثلث» فرض کنیم، و از طرفی آمریکا و سرسپردگی لابی یهودی در سنا و پارلمان آمریکا به منافع و سیاستهای صهیونیزم را در کنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ضلع دیگر آن در نظر بگیریم. آنچه باعث تکمیل «ضلع سوم» این مثلث شده است، نقش و عمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است که تایید اشغال فلسطین توسط صهیونیست ها آغازگر این حرکت و حمایت از دولت های دست نشانده عربی و طرفدار صهیونیسم در منطقه ادامه و تداوم این سیاست است. حضور و فعالیت وهابی ها در خاورمیانه طی ده دوازده سال گذشته یک پیامد منفی دیگر نیز داشته و آن اینکه گاهی ارگانها و دستگاه های ذیربط این کشور در حوزه مسائل و مسئولیت های دینی را رودرروی هم قرار داده و آنها را با هم درگیر کرده است. گسیل سیاسی مذهبی عربستان به سمت کشورهای شیعه نشین و مسلمانان شوروی سابق (قریب 07 میلیون نفر) و در اقلیت شیعی در کشورهای تازه استقلال یافته آسیای میانه مانند ترکمنستان، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، آذربایجان، ارمنستان و چچن همچون زمان های گذشته، مورد طمع سیاست های قدرت و تبلیغات وهابیان بوده و هستند. تأسیس مسجد، مراکز مذهبی، کمک های مالی برای تغییر مذهب و ارسال و اهدای کتاب ها و نشریات و مبلغان مذهبی وهابی و سلفی و قاریان قرآن برجسته و اعزام رایگان ائمه جمعه و جماعت برای اقامه نماز و سخن رانی از دیگر برنامه های وهابیان سعودی برای این مذاهب و کشورها بوده و با زمینه چینی و توسعه تبلیغات اسلامی در کشورها، امکان سفر گسترده برگزیدگان این طیف را به عربستان برای مراسم حج و همایشهای مذهبی مربوطه تسهیل می نماید.
فاش شدن نقش راهبردی آمریکا در استفاده از افکار افراطی وهابیون برای ایجاد گروه در افغانستان القاعده در سال 1988، نشان داد که پایه های اعتقادی تندروهای به ظاهر اسلامی که منشا سیاسی- فکری شان در چارچوب حکومت های عربی چون عربستان تعریف می شود، در مبارزه با اشغالگری و الحاد کمونیستی تا چه اندازه غیردینی و بی ارزش بوده است و حتی گزینش القاعده در حملات تروریستی 11 سپتامبر که در فضای ناامن از دست دادن چرخه هدایت این گروه از سوی آمریکا بعد از پایان جنگ سرد بوده است که در عمل در راستای منافع غرب موجب بهره وری از فرصت جدید و زمینه سازی لشکرکشی آن کشور به خاورمیانه و اشغال دو کشور افغانستان و عراق شد، که اگر اینها را در کنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابی حکومت سعودی و برخی دیگر کشورهای عربی با سردمداران کاخ سفید قرار دهیم، با یک تجدید بیعت و همگرائی عمیق فکری- سیاسی بین «وهابیون» و «نومحافظه کاران» آمریکائی مواجه می شویم که نگاهی به آحاد جنایت سلفیون در این دهه می تواند این روند را توضیح دهد.
منبع : سایت کیهان http://www.kayhannews.ir