یکی از مسائل جذاب که مربوط به امام زمان علیه السلام میشود بحث محل زندگی حضرت می باشد. که همیشه در مورد محل زندگی ایشان صحبتهای زیادی شده و همیشه ذهن پرسش گران را به خود معطوف داشته است . حتی در بعضی متون اشاره به محل زندگی حضرت شده که یکی از این داستانها مربوط به داستان جزیزه خضراء است و حرف و حدیثهای هم با خود داشته است . اما ایا واقعا این چنین جزیزه ای وجود دارد و اگر وجود دارد چگونه محلی برای زندگی حضرت هست و الان کدام منطقه جغرافیائی را می توان برای پیدا کردن این جزیزه گشت .
داستان جزیزه خضراء را در ادامه مطلب بخوانید
علامه مجلسی در بحارالانوار در بابی با عنوان «نادر فی ذکر من رآه(ع) فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» ـ فقط به خاطر این که مشتمل بر دیدار با آن حضرت و نیز رخدادهای عجیب و غریب است ـ به نقل آن پرداخته، مینویسد: رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرة خضراء... و چون آن را در کتابهای روایی معتبری ندیدم، آن را در فصل جداگانهای آوردم.
چکیده رسالهای که ایشان یافته چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم ... نوشتهای یافتم به خط شیخ فاضل عالم عامل «فضل بن یحییبن علی طیبی کوفی» که متن آن چنین است:
... من در سال 699 قمری در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم. آنها داستان را، از «زین الدین علی بن فاضل مازندرانی»، نقل میکردند. داستان مربوط به جزیرة خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به شهر حلّه رفتم و در خانة سیّد فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را پرسیدم.
او، داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو کرد:
سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی دانش آموختم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم. به قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به نخستین روستای اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد.
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است.
هنگامی که نام جزیره رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، بیست و پنج روز راه بود که دو روز بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیأت شیعیان بود.
آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تأمین میشود؟ گفتند: از جزیرة خضرا در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان(عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند.
چهل روز منتظر ماندم تا کاروان کشتیها از جزیرة خضرا رسید. فرماندة آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست. او مرا با خود به جزیرة خضرا برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرة خضرا. این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر شفاف بود....
در مسجد جزیره با سیّد شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند. از سیّد شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاصّ او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است.
سیّد مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قُبّهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند. سیّد گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است.
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان(علیه السلام) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است.
دربارة سیّد شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضرا آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است.
با سیّد شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او دربارة ارتباط آیات و اینکه برخی آیات، با پیش بی ارتباط هستند، پرسیدم.
پاسخ داد: .... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی(علیه السلام) که نزد صاحب الامر(علیه السلام) است، از هر نقصی مبرّاست و همه چیز در آن آمده است.
در جمعة دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای فراوانی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سیّد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعة میانی ماه سوار میشوند و منتظر فرج هستند. پس از اینکه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سیّد گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند.
از سیّد پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟
سیّد گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، امّا اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است.
سیّد شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(علیه السلام) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. همچنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است.
سپس جناب سیّد شمس الدین به من دستور دادند که در بازگشت درنگ نکنم و در سرزمینهای مغرب توقف نکنم. پس از آن با همان کشتی که آمده بودم بازگشتم.
واپسین مطلبی که که از علیبن فاضل شنیدم این بود که: در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از دانشمندان شیعه مطرح بود!
سیّد مرتضی، شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی.
بررسی داستان:
الف ـ از نظر سند
یک. همانگونه که در اول متن آمده بود دانسته نبود چه کسی ناقل داستان است.
بنابراین داستان از نگاه سند نه فقط ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرین به ویژه پس از علامه مجلسی هیچ مستند دیگری ندارد.
آشکار است که چنین نقلهایی باعث ارزش و اعتبار خبر نمیشود.
دو. این مرد «ناشناخته»!! چگونه فهمید که آنچه پیدا کرده است همان خط طیبی است؟ آیا خط طیبی که صد سال پیش از او فوت کرده بود تا این حدّ برای مردم متداول و شناخته شده بود که این مرد ناشناخته نیز آن را می شناخته است؟
سه. معاصرین او از قبیل علامه حلی و ابن داود که کتابش را در سال 707 به پایان رسانده هیچ گونه اشارهای به وی نکردهاند.
چهار. علیبن فاضل در روایت مذکور تصریح می کند که از اوّل تا آخر روایت خویش را در حضور طیبی و گروهی از علمای حله و اطراف آن که برای دیدار این شیخ آمده بودند، نقل کرده است.
امّا ـ با این وجود ـ ما هیچ یک از علما را نمیشناسیم که به طور مسقیم یا با واسطه روایت یاد شده را نقل کرده باشند.[4]
ب ـ از نظر محتوا
اما آنچه مهمّتر است بررسی داستان از نگاه متن و محتوا است.
برخی از مهمّترین ایرادهای متنی داستان از این قرار است:
1 ـ دلالت قصه بر تحریف قرآن:
از جمله مطالبی که در ضمن گفتوگوی علیبن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است[5]. حال آن که نص قرآن به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون.[6]
شاید اعتماد به این حکایت و مانند آن بوده که برخی از علما به تحریف قرآن قائل شدهاند.
آیت الله حسن زاده آملی، اندیشمند معاصر، در کتاب نفیس هشت رساله عربی بحث مفصلی را در خصوص عدم تحریف قرآن در رسالهای مستقل با عنوان «فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب» آورده اند. ایشان در خاتمه رساله مینویسد:
«محدث نوری به داستانها و حکایتهای سست و روایتهای بی اساس تمسک جسته است تا با ربط بعضی از آنها به بعضی دیگر، استدلال کند. قرآنی که فرود آوردندهاش فرموده: gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون[7] تحریف شده است؟!...
کتابهای دیگر محدث نوری هم بهترین گواه است که ایشان هر چند محدث بوده ولی محقق و پژوهشگر نبوده است.
پس بهتر آن بود که پای از گلیم خویش، بیرون ننهد و به قدر خویش سخن بگوید...
استاد حسن زاده آملی سپس مطالبی را از یک نسخه خطی که متعلق به استاد خود، مرحوم آیت الله شعرانی است، می آورد که در آن، کتاب فصل الخطاب محدث نوری نقد شده است. در یک فراز از آن نسخه مرحوم آیت الله شعرانی به مناسبت این که محدث نوری برای اثبات مدعای خود به داستان جزیره خضراء استناد میکند، به این داستان اشاره کرده و میفرماید:
«حکایت جزیره خضراء جعلی است و در جعلی بودن آن هیچ شکی نیست».[8]
شیخ جعفر کاشف الغطا از فقهای نامدار شیعه و از شاگردان سیّد بهبهانی و سیّد بحر العلوم و به زهد و تقوا مشهور بود.
وی در بارة جزیرة خضرا میگوید: «و از اخبار شگفت انگیز اخباریان، اعتماد آنان بر هر روایتی است. حتی برخی از فضلای آنان از کتابهای مهجور و ساختگی، حکایتی را میآورند که افسانه سرایان نقل کرهاند: جزیرهای است در دریا به نام جزیرة خضرا و در آن خانههای صاحب الزمان و خانواده و اولادش قرار دارد. او نیز به آنجا میرود و میبیند که در آن جزیره، گروهی از نصارا وجود دارند.
گویا او اخباری که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبرا ندیده و نه کلمات علما را که بر این مطلب دلالت می کند، تتبع کرده است.[9]
2ـ در متن داستان آمده است:
این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد.
ولی علیبن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیره به وسیلة آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
3 ـ در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممکن است»، ولی در گفتوگو با سیّد شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد». حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
4 ـ در یکی از روزهای جمعه، وقتی علیبن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سیّد شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند.
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد.
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلیل ها فقط در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم.
افزون بر آن چگونه ممکن است تا زمان داستان پیشین که حدود چهار قرن از غیبت امام گذشته بود سیصد نفر آماده شده باشد و پس از آن تا زمان ما که نزدیک به دو برابر آن مقدار گذشته سیزده نفر آماده نشده باشد.
5 ـ به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقیان اسلام از آغاز غیبت تا کنون است.
6ـ علیبن فاضل از سیّد شمس الدین میپرسد: آیا تو امام(علیه السلام) را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است. ولی سیّد شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: من از جملة مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای؛ یک بار در راه سامرا و یک بار در سفر مصر....
حال پرسش این است: چگونه کسی که ادعای نیابت خاصّ دارد و از ملاقاتهای امام(علیه السلام) آگاه است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
7. در پایان داستان گفته شده در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از علمای شیعه مطرح بود!
سیّد مرتضی، شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ ابوالقاسم جعفر بن اسماعیل حلی.
حال این پرسش پیش میآید: چرا فقط پنج نفر؟ چرا در آن جا نامی از شیخ مفید با آن همه عظمت و بزرگی نبوده است. آیا این توهم پیش نمیآید که آن بزرگوار و امثال ایشان از ذهن سازنده داستان رفته بوده است.
با توجه به اشکالات یاد شده و دو چندان اشکال دیگر این داستان غیر قابل پذیرش است.
علامه شیخ محمد تقی شوشتری در «الاخبار الدخیله» پس از نقد عالمانه این داستان و داستان بعدی مینویسد:
«شاید ناقل این دو داستان از دشمنان شیعه بوده که چنین داستانی را جعل کرده تا حقایق را وارونه جلوه دهد.
و نیز مینویسد: در داستان جزیرة خضرا آمده است که: "تعداد فرماندهان لشکر امام زمان(علیه السلام) سیصد نفر بودند" و در داستان ابن انباری آمده است که "مسافت سرزمین فرزندان امام زمان(علیه السلام) به اندازة یک سال راه و جمعیت آنها بسیار زیاد است."
اگر یاران حضرت حجّت(علیه السلام) تا این اندازه زیاد است پس چرا ظهور نمیکنند تا مخالفان را سرکوب کنند؟ چرا چنین چیزی در خبر و یا اثری از ائمه: با توصیف و خصوصیات آنها نیامده است؟[10]
اما متأسفانه با وجود تأکید بسیاری از دانشمندان شیعه بر افسانه بودن داستان بالا باز عدهای ساده لوح و سطحینگر به دلیلهایی به ترویج آن اقدام کرده و از آن پا را فراتر نهاده، بین داستان جزیره خضرا و مثلث برمودا ارتباط برقرار کردهاند[11]. غافل از این که گذشته از اشکالهای گوناگون، تطبیق آن بر «مثلث برمودا» که ترسیمی نادرست و غیرمعتبر است؛ چهره امام زمان(علیه السلام) را نیز مخدوش میسازد[12].
در مورد «جزیره خضرا» و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» باید گفت:
یکم. اصل داستان غیر قابل پذیرش است؛
دوم. «جزیره خضرا» در دریای مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس؛
سوم. وقایع «مثلث برمودا» ساخته رسانههای غربی و افسانهسازان است؛
چهارم. بر فرض که افسانههای «برمودا» درست باشد، هیچ ربطی به امام زمان و مقام آن حضرت ندارد.